شعری از حافظ
یاد باد آ نکه نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشت معجز عیسویت در لب شکر خا بود
یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
یاد باد آنکه در آن بز مگه خلق و ادب آنکه او خنده ی مستانه زدی صهبا بود
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی در میان من و لعل تو حکایتها بود
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی در رکابش مه نو پیک جها پیما بود
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست وانچه در مسجد م امروز کمست آنجا بود
یاد باد آنکه با صلاح شما میشد (میشه) راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
حافظ
یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
یاد باد آنکه در آن بز مگه خلق و ادب آنکه او خنده ی مستانه زدی صهبا بود
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی در میان من و لعل تو حکایتها بود
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی در رکابش مه نو پیک جها پیما بود
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست وانچه در مسجد م امروز کمست آنجا بود
یاد باد آنکه با صلاح شما میشد (میشه) راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
حافظ
+ نوشته شده در 2012/12/9 ساعت 13:17 توسط kasra
|